هفده سالگي من
نوشته شده توسط : محمد حسيب نيازي

هفده سالگی من در گردنه الله و اکبر درگز

خودش را روزی هزار بار

از دره پرتاب می کرد

تا شکل کدبانوگری مادرش شود !

هفده سالگی من مولانا می رقصید

و ترا رج به رج می بافت

با نزار قبانی برای بلقیس می گریست !

و سبزی پاک می کرد !

هفده سالگی من با آنا آخماتوا روسی حرف میزد

و آش پشت پای جوانی اش را می پخت

و هرصبح با نخ نامرئی لبهایش را زیکزاگ بخیه می زد

که مبادا مین هایی که تو در قلبش کاشته ای

به یکباره منفجر شود

و ترمه های روشن جامه عروسی اش گل گلی شود

هفده سالگی من کوچک بود

هفده سالگی من زیبا بود

هفده سالگی من عاشق بود

هفده سالگی من احمق بود

حالا من دیگر هفده ساله نیستم

از نیمکت نشینی خسته ام

و تو گل زن خوبی نیستی

از کارت های زردت خسته ام

این بار بی اجازه داور

من کارت قرمزرا به صورتت شلیک می کنم 

از بازی محو شو

نوبت ... نوبت من است

می خواهم به دنیا گل بزنم

نمی خواهم دخترم شکل هفده سالگی من شود !

 





:: بازدید از این مطلب : 600
|
امتیاز مطلب : 112
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : 15 شهريور 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: